سیدضیاءالدین طباطبایی؛ پیشگام نخستین کودتای مدرن در ایران!
تاریخ انتشار: ۳۰ خرداد ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۱۳۳۲۷۴
رویداد۲۴ سید ضیاءالدین طباطبایی یزدی مشهور به سیدضیاء، روحانی سیاستپیشهای بود که تقریبا تمام مشاغل را آزمود: روزنامهنگاری، سیاستمداری، کشاورزی و دامپروری!
او متولد ۱۲۶۸ در محلهٔ میرزاهای منشاد شیراز و درگذشتهٔ ۱۳۴۸ در سعادتآباد تهران است. سیدضیاء آخرین نخستوزیر احمدشاه در سال ۱۲۹۹ بود، سالی پرتلاطم که آغاز سقوط سلسلهٔ قاجار را رقم زد؛ سالی که سنت بازمانده از اولین نخستوزیری مشروطه (مشیرالدوله) در برابر چشمان مشروطهخواهان به نابودی کشیده میشد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
سیدضیاء به گفته و تصریح خودش، نه نفر اول، که تنها نفر کودتای سوم اسفند است. کودتای در سال ۱۲۹۹ خورشیدی که احمدشاه قاجار را تا نهایت ممکن تضعیف، دودمان قاجار را از سلطنت خلع، مجلس مشروطه را اخته و آخر سر رضا شاه پهلوی را در سال ۱۳۰۴ خورشیدی به قدرت مطلقه ایران بدل کرد.
سالهای ابتدایی زندگی سیدضیاء الدین طباطبایی
سید ضیاء در یکسالگی همراه با والدین خود به تبریز رفت و تا پیش از آغاز مشروطه در همین شهر اقامت داشت. تحصیلات مقدماتی خود را توسط معلمان خصوصی در منزل فرا گرفت. به مدرسهٔ ثریای تبریز رفت و علاوه بر دروس جدید، زبان روسی را نیز آموخت. پس از آن به شیراز رفت و علاوه بر تحصیلات مذهبی، به فراگیری زبانهای فرانسه و انگلیسی نیز پرداخت.
سید در تبریز با روزنامه نگاری آشنا شد بعدها در همین راه گام برداشت. نقل است که سید ضیاء زمانی در نوجوانی که لباس طلبگی به تن داشت به سینما علاقه داشت و در این زمینه فعالیتهایی میکرد. میگویند سید گاهی لباس طلبگی از تن میکند، فکل و کراوت میکرد، به تریا میرفت و موسیقی گوش میداد.
همزمان با رشد روزافزون مشروطهخواهی میان مردم وقتی تنها ۱۵ سال داشت به شیراز رفت و در معیت داییش در حمایت از مشروطه قلم زد و بعدتر در ۱۷ سالگی در سال ۱۲۸۵ نشریه اسلام و بعد ندای اسلام را در این شهر منتشر کرد. با توقیف نشریه، سید ضیاء که جان خود را در خطر میدید، با تغییر لباس به همراه هیات تحریریه به تهران آمد. وی که در مشروطه کمتر به جنبههای «مشروعه» آن توجه داشت، در هجرت بزرگ علما و تجار به شهر قم در مرداد ۱۲۸۵ خود را به صفوف آنان نزدیکتر کرد.
سیدضیاء از نخستین کسانی بوده که به خانه مرتجعین و مخالفان مشروطه بمب میانداخته است. زمانی که مشروطهخواهان دست به اسلحه بردند تا محمدعلی شاه را وادار به پذیرش خواستههای خود کنند، سیدضیاء ۲۰ ساله، در نبرد پنج روزهٔ تهران شرکت کرد و فرماندهی بخشی از مجاهدین مسلح را برعهده داشت.
سیدضیاء الدین طباطبایی و مطبوعات
به گزارش رویداد۲۴ سنت تعطیل نکردن مطبوعه و انتشار آن با نامی نو که سیدضیاء نیز در آن خبره شده بود، سنتی بود که بعدها به قانون مطبوعات هم راه یافت. امتیاز مطبوعه باقی میماند حتی اگر روزنامه یا نشریه را لغو مجوز یا ممنوعالانتشار میکردند.
گویا یکی از افراد تحت امر سید در حجرهٔ حاج محمد اسماعیل نماینده دوره اول مجلس که از هواخواهان محمدعلی شاه بود بمبی کار میگذارد. پس از این اتفاق سیدضیاء راهی سفارت بلژیک و بعد خارج از مرز شد. سید بعد به سفارت عثمانی پناهنده شد که مقبول نیوفتاد. پس به سفارت اتریش پناه برد و بعد از شش ماه پس از آنکه محمدعلی شاه فرمان عفو عمومی صادر کرد از این سفارت خارج شد و به صفوف مشروطهخوان در تیر ۱۲۸۸ وارد تهران شده بودند پیوست.
او از مهر ۱۲۸۸ به انتشار «ندای اسلام» پرداخت که توقیف شد. بعد از آن روزنامه «شرق» را منتشر کرد که هزینهٔ آن را برخی زرتشتیان و ارامنهٔ حامی مشروطه تأمین میکردند. سید این روزنامه را باهمکاری چهرههایی مانند علی اکبر داور و دکتر حسین کحال منتشر میکرد.
پس از توقیف شرق با اتهام اهانت به مجلس دوم، بلافاصله دست به انتشار نشریه «برق» زد که آن هم به دلایل مشابه توقیف شد. سیدضیاء در جریان این اتهامات به زندان محکوم شده بود که با تلاش مشروطهخواهان آزاد شده و به اروپا گریخت. دو سال اقامت سید در انگلیس و فرانسه صرف آموختن تکمیلی زبانهای فرانسه و انگلیسی شد. هزینه این اقامت را که خودخواستهٔ اجباری بود و هزینه تحصیلات را اتحادیه دوستی ایران و فرانسه تأمین میکرد. در همین اقامت دوساله به دعوت علاءالسلطنه سفیر ایران در لندن فرصت یافت در مقام نماینده مطبوعات ایران در جشن تاجگذاری جرج پنجم پادشاه بریتانیا شرکت کند و از سوی دیپلماتهای انگلیسی در جایگاه مشاور سیاسی و رایزن فرهنگی بسیار مقبول افتاد.
اقامت دوساله سیدضیاء در اروپا با موضوع اولتیماتوم روسیه برای اخراج «مورگان شوستر» آمریکایی و همچنین اولتیماتوم انگلیس برای اشغال نواحی جنوبی ایران که در نهایت انحلال مجلس دوم را در پی داشت مقارن شده بود. در گیر و دار این بحرانها سیدضیاء پس از سفری به هندوستان، مصر، دریای سرخ، عثمانی و سرآخر به عراق وارد ایران شد و مدتی بعد در آذر ۱۲۹۲، ۱۲۹۲ نشریهٔ «رعد» را با کمک مالی از سفارت بریتانیا منتشر کرد.
هرچند نشریه رعد در ابتدا حامی روسها بود، اما با نگاهی به پرداختهای قرضالحسنهٔ سفارت بریتانیا میتوان فهمید که چرا بیاختیار به سمت بریتانیا چرخیده است. سید دریافت کمک از سوی دیگر کشورها را به جد رد میکرد. «مورخ الدوله سپهر» تاریخنگار دوران قاجار مینویسد: «روز سه شنبه ۲۸ سپتامبر ۱۹۱۵ (۶ مهر۱۲۹۴) سیدضیاء محمولهٔ کمک مالی سفارت آلمان برای نشریه رعد را رد کرد. او معتقد بود اتحاد با نیروهای اتفاق (متفقین) برای ایران مفیدتر از نزدیکی به آلمانها است. با این حال پرنس دویس آلمانی علیرغم آنکه میدانست واسطه مذاکرات سری میان دولت ایران و سفارت انگلیس، سیدضیاء است، مع ذالک یک نوع حس احترامی نسبت به او دارد و برای روزنامه رعد اهمیت مخصوص قائل است.»
سید ضیاء الدین طباطبایی در کسوت رجل سیاسی
سید ضیاء که در زمان اقامت در تبریز با مفاهیم و دیدگاههای سیاسی آشنایی مییافت در معرض یکی از بزرگترین و پیشروترین نگاههای سیاسی زمانه بود که زمینهساز انقلاب ۱۹۱۷ روسیه شد. موج بزرگی از کارگران ساده و ماهر، روزنامهنگاران و فعالان سیاسی که به قفقاز رفته بودند با سرزمین مادری در ارتباط بودند و مشارکتشان در بنا نهادن جهان نو قسمتهای شمالی کشور را در این وضعیت تاریخی سهیم کرده بود.
نامههای لنین تا مدتها از طریق ایلات آذربایجان، خاصه تبریز به روسیه میرسید. ارتباط گروههای مختلف در نیمه شمالی کشور با آن سوی مرزها ارتباطی ارگانیک و از جنس حضور پررنگ و مشارکت بود. حضور در کنار اجتماعیون - عامیون که هژمونی فضای سیاسی اجتماعی نیمه شمالی کشور از خراسان تا ارومیه در همهٔ آن سالها در دست داشتند، همین زمینههای ذکر شده آشنایی و زیستن در فضایی این چنین سیدضیاء را با سوسیالیزم آشنا کرد و باعث شد او در زمره کسانی باشد که نخستین بارها واژه سوسیالیسم (هرچند از مخالفان آن بود) را در مقالهها و یاداشتهایی که برای روزنامهها مینوشت به کار برد. از دیگر سو حضور در کنار مشروطهخواهان استخواندار ساکن تبریز و بعدها درمخور بودن طولانی مدت با این نیروهای سیاسی دگرگونیخواه، همراهی پدرش با مشروطه و بسیاری از این دست ذهنیت سیدضیاء را ساختند.
سید ضیاء در سال ۱۲۹۶ مدتی در جریان مقدمات انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ از طرف وزارت خارجه به روسیه رفت، در پتروگراد مستقر شد تا گزارش مشاهداتش را برای ایران بفرستد البته به دلیل ناامنی مأموریتش لغو شد و به کشور برگشت. نقل کردهاند که سید با تزار و بعد با لنین هم ملاقات داشته است. او مقدمات تبریک رسمی مجبس ایران به دوما و بعد تبریک دولت را نیز فراهم کرد. سیدضیاء در سال ۱۲۹۸ برای برقراری روابط بینالدولی با جمهوریهای تازه شکل گرفتهٔ شوروی راهی قفقاز شد و با سران گرجستان، آدربایجان و ارمنستان ملاقات و مذاکره کرد. این مأموریت ویژه از طرف نخستوزیری شخص وثوقالدوله به سید داده شده بود.
سید ضیاء که پس از انقلاب اکتبر بزرگ ۱۹۱۷ روسیه به ایران بازگشته بود، به حمایت جدی از وثوقالدوله پرداخت و البته در جریان مقابل شوروی قرار گرفت و از پیمان معروف ۱۹۱۹ وثوقالدوله که عملاَ ایران را به حوزهٔ نفوذ اقتصادی و امنیتی بریتانیا بدل میکرد تا سرحد ممکن حمایت کرد.
در سالهای نفوذ و رشد سیدضیاء در کابینه وثوقالدوله، بریتانیا سعی میکرد جلوی گسترش انقلاب بلشویکی را بگیرد و جا پای خود سفت کند. برای نیل به این اهداف که میتوان آن را شروعی دوباره برای استعمار نو نامید، حافظان منافع بریتانیا، کانونهایی در کشورهای مختلف تأسیس کردند که گاهی آشکار و گاه نهانی موجودیت یافتند. یکی از این کانونها که رجل سیاسی ایران را گرد هم میآورد «کمیته زرگنده» یا آن طور که بعدها مشهور شد «کمیته آهن» بود که هدف اصلی آن مقابله با بلشویک و پیشگیری از گسترش ایده سوسیالیسم با ناکام گذاشتن نهضتهای مبارزاتی ایران، چون نهضت جنگل و برقراری حکومت مطلقهای حافظ وضعیت مطلوب امپراطوری بریتانیا بود؛ هدفی که دولت کودتایی سیدضیاء به آن رسید.
نخست وزیری سیدضیاء با «کودتای سوم اسفند» در سال ۱۲۹۹ شروع میشود و تا ۴ خرداد سال ۱۳۰۰ ادامه مییابد. ویژگی این دوره، سختگیری سید در داخل کشور و تشدید عملیات تعقیب و بازداشت ناراضیان از یک سو و تلاش برای ایجاد توازن در رفتار با دو دولت اشغالگر بریتانیا و روسیه از جانب دیگر است. او در این دوره سه ماهه در عین نزدیکی اساسی به لندن تلاش میکند با انعقاد قرارداد جداگانه با روسیه از برانگیختن حساسیت ضدانگلیسی روسها جلوگیری کند. در این دوره سیدضیاء به عنوان یک کودتاچی دیکتاتور و سختگیر مطرح است.
فعالیتهای پارلمانی سیدضیاء که از اسفند ۱۳۲۲ با شروع کار مجلس چهاردهم آغاز میشود و با دستگیریاش به دستور قوام السلطنه در اسفند ۱۳۲۴ خاتمه مییابد. سید در این دو سال حزب «اراده ملت» را تأسیس کرد تا از راه مبارزات حزبی دو کار را پیگیری کند؛ یکی حضور پرنگ در کانونهای قدرت و بالا بردن دستش در سیاست و دیگری سامان دادن حملات علیه حزب توده ایران. سید در این دوره شخصیتی حزبی از خود ارائه میکند که فعالیتهای سیاسیش را از سنگر مجلس ادامه میدهد.
کودتای سوم اسفند سید ضیاء طبلطبایی و رضا شاه پهلوی
به گزارش رویداد۲۴ کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ (۲۲ فوریه ۱۹۲۱ میلادی) کودتایی نظامی بود که توسط رضاخان و سیدضیاءالدین طباطبایی با همراهی عوامل محلی بریتانیا طراحی و اجرا شد. در نتیجه مذاکرات و هماهنگیهای به عمل آمده بین سیدضیاء و رضاخان، در روز سوم اسفند قوای قزاق وارد تهران شده و ادارات دولتی و مراکز نظامی را اشغال کردند.
نزدیک به صد تن از فعالان سیاسی و رجال سرشناس بازداشت و زندانی شدند. احمدشاه قاجار و محمدحسن میرزا (ولیعهد) به کاخ فرحآباد گریختند و سپهدار رشتی (نخستوزیر) به سفارت انگلستان در تهران پناهنده شد. نتیجه کودتا، انتخاب سید ضیاء به عنوان رئیسالوزرا و انتخاب مسعود خان کیهان و پس از آن رضا خان به عنوان وزیر جنگ بود.
طی جنگ جهانی اول همزمان با حکومت احمدشاه قاجار دولت مشروطه ایران ضعیفترین دوران خود را میگذراند. ایران از جوانب گوناگون اوضاعی آشفته، نابسامان و متزلزل داشت. بحران فزاینده اقتصادی، وضعیت ناپایدار سیاسی و مداخلات مهارگسیخته قدرتهای خارجی ایران را تا آستانه یک دولت ورشکسته و وابسته پیش برده بود.
با وجود اعلام بیطرفی دولت، نیروهای متخاصم از جنوب و شمال وارد ایران شدند. بر اثر اشغال ایران توسط بریتانیا و خرید آذوقه مردم ایران توسط ارتش اشغالگر و شروع قحطی بزرگ ایران (۱۲۹۸-۱۲۹۶)، بخش بزرگی از مردم ایران به کام مرگ فرورفتند. سپاه روسیه تا دروازههای تهران پیشروی کرد، اما از منقرض کردن سلسله قاجار منصرف شد. غرب کشور را سپاه عثمانی اشغال کرده بود. در جنوب مردم محلی در چند نوبت با متجاوزان انگلیسی درگیر شدند که از مهمترین نبردهای جنگ جهانی اول در ایران میتوان به مقاومت تنگستانیها اشاره کرد.
جمعی از رجال و نمایندگان مجلس، حکومت موقتی به نام دولت ملی به ریاست نظام السلطنه (رضا قلی خان مافی) تشکیل دادند. پس از پایان جنگ نیز کشور دچار هرج و مرج بود. دولت در خارج از پایتخت نفوذی نداشت و هر بخش از کشور زیر نفوذ قدرتی محلی بود. شمال کشور را سپاه روسیه در اختیار داشت. پلیس جنوب با همکاری قشون هندیها زیر نظر بریتانیاییها بر جنوب حکمرانی داشت. در آذربایجان غربی اسماعیلآقا سیمیتقو سر به شورش برآورده بود و لرهای مخالف دولت، منطقه لرستان را تحت کنترل داشتند. راه تهران به خراسان تحت نفوذ مخالفان ترکمن بود. در خوزستان شیخ خزعل حکومت میکرد و در فارس قوامالملک شیرازی و قشقاییها قدرت را در دست داشتند. کرمان و بلوچستان تحت نفوذ بلوچها بود و امیرموید در مازندران قدرت را به دست داشت.
در چنین شرایطی موضوع کودتا مطرح شد؛ عوامل اصلی کودتا جمعاً پنج نفر بودند. این پنج نفر عبارت بودند از: سیدضیاءالدین طباطبایی، رضاخان میرپنج، سرگرد مسعود خان کیهان، سرهنگ احمد امیراحمدی (بعداً سپهبد) و سروان کاظم خان سیاح (بعداً سرهنگ). بخش سیاسی این گروه را سید ضیاء اداره میکرد و مابقی بدنه نظامی کودتا را تشکیل میدادند. گفته میشود در آخرین جلسه مشورتی همگی هم قسم شده و پشت قرآنی را امضا کردند تا بعدها همدیگر را نکشند.
اردشیر جی از متصلان به کمیته زرگنده مینویسد: «فقط میگویم که آنچه را هم که سید ضیاءالدین طباطبایی به عهده داشت به خوبی انجام داد و محرک او هم خدمت به ایران بود، ولی شاید بیش از آنچه لازم یا مطلوب بود تظاهر به همگامی با سیاست انگلیس میکرد.»
طی توافقات قرار شد رضاخان که با ترفیع به میرپنج، فرمانده قشون قزاق مستقر در قزوین شده بود به سمت تهران حرکت کند. پس از ورود به پایتخت مراکز نظامی و دولتی را تسخیر کرده با برقراری حکومت نظامی زمینه لازم برای رئیسالوزرایی سیدضیاء را فراهم کند. در این میان یکی از توافقات اصلی برجا ماندن حکومت احمدشاه و صیانت از سلطنت قاجار بود.
صبح روز پنجشنبه ۲۹ بهمن ۱۲۹۹ قوای تحت امر رضاخان از محل استقرار خود در قزوین به طرف تهران به راه افتادند. دو هزار نفر از قوای قزاق و یکصد نفر ژاندارم که به سمت تهران حرکت کرده بودند، صبح شنبه وارد کرج شدند. عصر روز قبل هیأتی از طرف احمدشاه رهسپار کرج شد تا رضاخان را متقاعد کند که از ورود به تهران و هرج و مرج اجتناب ورزد. این هیأت در انجام مأموریت خود ناکام ماند.
صبح روز یکشنبه رژه پیادهنظام برگزار شد و پنجاه نفر قزاق برای جلوگیری از فرار احتمالی شاه به جنوب، به سمت کهریزک حرکت کردند. مابقی قوای قزاق ساعت سه بعدازظهر به سوی شاه آباد و مهرآباد حرکت کردند و در کرج تنها یکصد قزاق و یکصد ژاندارم برای اسکورت سیدضیاء باقیماندند.
قوای قزاق ساعت ۴ بعدازظهر به مهرآباد (حومه تهران آن روز) رسیدند و همان جا اردوگاه برپا کردند. یک ساعت بعد فرماندهان قبلی قزاقها برای منصرف کردن قوای قزاق وارد اردوگاه میشوند، ولی موفقیتی حاصل نمیکنند. خانواده سربازان قزاق که از ورود فرزندان خود به حومه شهر مطلع شدهاند، برای استقبال به مهرآباد میروند.
ساعت هفت و نیم عصر، نمایندهٔ شاه، معین الملک به همراه نمایندهٔ نخستوزیر، ادیبالسلطنه سمیعی و نمایندگان سفارت انگلستان، کلنل هایک و کلنل هادسون برای مذاکره به مهرآباد میرسند که به سردی استقبال شده و مدت یک ساعت در اتاقی شبیه به طویله منتظر دیدار با سیدضیاء و رضا خان میمانند و عملاً تحتالحفظ نگهداری میشوند. ساعت ۹ شب نیروها به سمت محلهای از پیش تعیین شده در سطح شهر حرکت کرده و همزمان رضاخان با نمایندگان مذکور ملاقات میکند. نمایندگان دستور شاه مبنی بر توقف قوا را در مهرآباد به رضا خان ابلاغ میکنند، ولی شیپور حمله همزمان نواخته میشود و تقاضای آنان بیاثر باقی میماند.
نیروهای رضاخان شبانه وارد شهر تهران شدند و در ساعت ۶ صبح روز سوم اسفند ۱۲۹۹ در عملیاتی هماهنگ کار تصرف کلانتریها، وزارتخانهها، پستخانهها، تلگرافخانهها، ادارات دولتی و مراکز حساس شهر را شروع کردند. در این روز زد و خوردهای پراکندهای در جریان تصرف شهر به وقوع پیوست و تعدادی نیز کشته و زخمی شدند، ولی با توجه به اینکه فرمانده ژاندارم و دیگر محافظان شهر قبلاً توسط انگلیسیها مطلع و تطمیع شده بودند، رضاخان و نیروهایش مشکل جدی در تصرف تهران نداشتند.
پیشقراولان بریگاد مرکزی تحت فرماندهی سرتیپ شهاب جلوی دروازه شهرنو (دروازه قزوین) به رضاخان اخطار میکنند که در آماده باش کامل به سر میبرند، ولی در عمل مقاومتی نمیکنند. اندکی بعد قزاقخانه (باغ ملی) به تصرف قزاقها در میآید. عبدالحسین میرزا فرمانفرما برای مذاکره وارد میشود؛ ولی او نیز موفقیتی بدست نمیآورد. دویست نفر قزاق به فرماندهی کاظم خان سیاح فرماندهی کلانتریهای شهر را بر عهده میگیرند و این تنها نقطه کودتا بود که به زد و خورد و کشته شدن چند قزاق و پلیس انجامید. چند تیر توپ شلیک شد و کودتا به پایان رسید.
متعاقب اشغال نظامی تهران حکومت کودتا در تهران مستقر شد و سیدضیاء ریاست دولت تحتالحمایه رضاخان را برعهده گرفت. به این ترتیب حکومت سپهدار اعظم، نخست وزیر وقت نیز ساقط شد.
در همان روز وقوع کودتا «نورمن» سفیرانگلستان در تهران با احمدشاه ملاقات کرد و ظاهراً بیآنکه از لندن دستوری داشته باشد، به شاه گفت: تنها راهی که برایش باقی مانده آن است که با سرکردگان کودتا رابطه برقرار کند و خواستههای آنان رابپذیرد.
روز چهارم اسفند احمدشاه قاجار تحت فشار رضاخان فرمان نخستوزیری سیدضیاء را صادر کرد و رضاخان را نیز با لقب «سردار سپه» به ریاست «دیویزیون» (لشکر قزاق) و فرماندهی کلی نیروها منصوب کرد.
سید ضیاء برای دریافت فرمان نخستوزیری خود از احمدشاه با تشریفات نظامی وارد کاخ احمدشاه در قصر فرحآباد تهران شد و در آنجا متن از پیش نوشته شدهای را که فرمان نخستوزیری خود توسط احمدشاه در آن به چشم میخورد، تحویل شاه داد و شاه نیز از بیم عکس العمل سید یا رضاخان آن را امضأ کرد. سپس سید متن دیگری را به شاه داد که به منزله توجیه فرمان مزبور نزد مردم ایران بود.
سیدضیاء روز دهم اسفند ۱۲۹۹ کابینه خود را تشکیل داد؛ که میتوان گفت: اولین کابینه در سلسله پهلوی بود. سیدضیاء دو ماه بعد در هفتم اردیبهشت ۱۳۰۰ کابینه خود را ترمیم کرد، از جمله رضاخان سردار سپه را به عنوان وزیر جنگ وارد دولت خود کرد. خود او نیز علاوه بر ریاست وزرأ، وزیر داخله نیز بود.
سیدضیاء در دوران کوتاه مدت نخست وزیری خود به کمک رضاخان تمامی کانونهای قدرت در شهرها و ولایات مختلف را مرعوب خود ساخت. بعضی استانداران از جمله دکتر محمد مصدق استاندار فارس به نشانه اعتراض به کودتا استعفا دادند. بعضی مانند احمد قوامالسلطنه استاندار خراسان بازداشت شدند و بعضی مانند صارمالدوله استاندار کرمانشاه با قشون خود به جنگ با مأموران کودتا پرداختند، هرچند که سرکوب شدند.
سیدضیاء در طول عمر کابینه سه ماهه خود اگر چه با دیکتاتوری حکومت کرد، ولی از بعضی اقدامات صوری مثبت نیز برای جلب حمایت افکار عمومی دریغ نمیورزید. از جمله برای اینکه خود را کابینهای ملی و ضدانگلیسی نشان دهد، قرارداد ۱۹۱۹ را که موجی از نفرت در جامعه ایجاد کرده بود، علیرغم حمایتهای اولیه خود لغو کرد. هرچند که این قرارداد به دلیل اهانتی که برای استقلال و حاکمیت ملی کشور داشت، از ابتدا مجالی برای اجرا نیافت و عملاً به صورت قراردادی مرده درآمده بود.
به روایت کتاب «سید ضیاء عامل کودتا» سیدضیاء پس از پیروزی کودتا و رسیدن به رئیسالوزرایی در نخستین مهمانی رسمی حکومتش که در آن سفرای کشورهای خارجی هم حضور داشتند، دستور داد که سر سفره شام بجای شراب و شامپاین، دوغ و شربت بگذارند.
سیدضیاء در پاسخ صدرالدین الهی درباره علت این کار میگوید: «در آن مهمانی من میخواستم نشان بدهم که در ایران یک تغییر اساسی رخ داده... یک سید با تهریش و کلاه پوستی، به جای شامپانی دوغ میخورد و همه را وادار میکند که دوغ بخورند. آخر آقا در ملا عام در یک مملکت مسلمان که نمیشود عرق خورد و اصلاحات کرد. آداب دیپلماسی در هر مملکتی باید تابع سنتهای آن مملکت باشد.»
البته گویا سید ضیا به همین اکتفا نکرده و به روایت صدرالدین الهی مشروب فروشیها، سینماها و تئاترها نیز به دستور او تعطیل شدند. جعفر شهری در جلد نخست از مجموعه پنج جلدی «طهران قدیم» حکایتهای جالبی را درباره تاثیر اقدامات کابینه سیدضیاء و قوانینی را که به مرحله اجرا گذاشت، درج کرده است؛ از جمله قوانین او منع ادرار در خیابانها، ممنوعیت مصرف تریاک در انظار عمومی و قهوهخانهها، قدغن کردن مارگیری، معرکهگیری و لوطی انتری، ممنوعیت خروج کارگران حمام با لنگ از محل کار خود و... است.
بریتانیا و کودتا
به گزارش رویداد۲۴ برخی تاریخ نویسان معتقدند بریتانیا کوچکترین امتیازی به دولت سید ضیاء نداد و هنگامی که مشخص شد بریتانیا پشتیبان سید ضیاء نیست احمدشاه و رضاخان مشترکاً و به آسانی دولت سید ضیاء را از کار انداختند، از این جهت آنها گفتهاند عدم پشتیبانی دولت بریتانیا از سید ضیاء خود دلیل دیگری است بر اینکه این دولت در کودتا نقش نداشته است.این نظر چندان مقبول تاریخ نویسان نیست و حامیان اندکی دارد.
در آستانه کودتا، سیدضیاء فهرستی از اسامی دهها تن از رجال کشور را در اختیار رضاخان قرار داد تا بلافاصله پس از انجام کودتا دستگیر و زندانی شوند. بدین ترتیب مدت کوتاهی پس از کودتا و از واپسین ساعات شامگاه چهارم اسفند ۱۲۹۹ دستگیری گروهی از اعیان و اشراف، متنفذین، آزادیخواهان و برخی علمای مخالف آغاز شد و طی حدود شش روز قریب به هفتاد تن از رجال دستگیر و زندانی شدند.
در میان دستگیرشدگان اسامی افراد زیر به چشم میخورد: سیدحسن مدرس، احمد قوام السلطنه، عبدالحسین میرزا فرمانفرما، نصرتالدوله، عینالدوله، سعدالدوله، سهامالدوله، حشمتالدوله، قوامالدوله، مجدالدوله، ممتازالدوله، محتشمالسلطنه، نصیرالسلطنه، مشارالسلطنه، وثوقالسلطنه، ممتازالملک، لسانالملک، یمینالملک، سردار رشید، سردار معتضد، سرهنگ گیگو، امیرنظام، کلهر، میرزا یانس، محمدقلی سهرابزاده، اسعد سهرابزاده، سیدمحمد اسلامبولچی، محمدولی خان تنکابنی، سالار لشکر، شیخ محمدحسین یزدی، شیخ محمدحسین استرآبادی، آقاضیاء و سیدمحمد تدین. به علت دستگیری بسیاری از مخالفان، کابینه سید ضیاء به «کابینه سیاه» شهرت یافت.
او درباره کودتایش اینگونه میگوید: «روزی که من کودتا کردم، ایران در تحقیرآمیزترین لحظات تاریخی خود به سر میبرد. رجال ما برای خوابیدن بغل زنهایشان از خارجی اجازه میگرفتند. اگر قیام علیه تحقیر خارجی فاشیزم است، بله من فاشیست بودم من در سرم بود که یک حکومت ملی مقتدر متکی به قدرت نظامی ملی به وجود بیاورم و خودم بشوم رئیسالوزراء. بشوم دیکتاتور.»
همان زمان شایع شد که سیدضیاء قصد دارد گروهی از زندانیان متنفذ و صاحب قدرت را اعدام کند. اما این خبر که گویا برای مرعوب ساختن زندانیان و احتمالاً اخذ وجوهی از آنان بر سر زبانها افتاده بود به دنبال اعتراض احمدشاه به سرعت فروکش کرد و طبق دستور شاه که گفته بود «فوراً از این اعمال قبیح جلوگیری نمایید و نگذارید که چنین اتفاقی رخ بدهد» خبر مذکور نیز به سرعت رنگ باخت. بدین ترتیب تا پایان دوره کابینه سید ضیاء، محبوسان کماکان در بازداشت بودند. پس از پایان این دوران سهماهه احمد قوامالسلطنه که خود از محبوسین بود یک روز پس از انتصاب به مقام ریاستالوزرایی تمام زندانیان را آزاد کرد.
هنگام خروج سید از تهران تلگرام زیر از طرف احمدشاه به تمام ولایات و ایالات کشور مخابره شد: «نظر به مصالح مملکتی، میرزا سیدضیاء الدین را از ریاست وزرأ منفصل فرمودیم و مشغول تشکیل هیأت وزرای جدید هستیم. باید کمال مراقبت را در حفظ انتظامات به عمل آورید و مطالب مهمه را به عرض برسانید ـ احمد شاه.»
بدین ترتیب سید که روز ۴ اسفند ۱۲۹۹ فرمان نخست وزیری خود را با اختیارات تام از احمدشاه دریافت کرد، روز ۴ خرداد ۱۳۰۰ فرمان انفصال خدمت خود را رؤیت نمود. سیدضیاء پس از سقوط دولتش با دریافت ۲۵ هزار تومان تحتالحفظ به سوی قزوین و از آنجا به خارج از ایران تبعید شد.
سید ضیاء پس از کنار گذاشته شدن از صحنه سیاست با دریافت مبلغی پول، در حالی که به خارج از ایران تبعید شده بود، ساکن ژنو شده و روزگار را به سختی میگذراند.
سید ضیاء پس از خروج از ایران به بغداد رفت و از طریق بصره و بمبئی با کشتی عازم آبهای اروپا شد و از آنجا به آلمان و فرانسه رفت. سپس راهی سوئیس شد و در شهر کوچک «مونترو» درآن کشور اقامت کرد. در آنجا یادداشتهایی در شرح حال خود و کابینهاش به شکل خاطرهنگاری مینوشت؛ خاطراتی که البته تکمیل نشد و هرگز به چاپ نرسید.
از آنجا که سید تصور میکرد مدت اقامتش در خارج از ایران طول نخواهد کشید و مجدداً به کشورش بازخواهد گشت در صرف پول هیچ صرفهجویی نکرد و بعد از مدتی گرفتار تنگدستی شد و به ناچار به تجارت روی آورد. «محمدعلی جمالزاده» که در این سالها از حال و روز او اطلاع داشت، در یاداشتی مینویسد: «به چشم خود روزی او را در یکی از خیابانهای شهر ژنو دیدم که چند قالیچه بر دوش خود حمل میکرد و به مغازههای فرش فروشی میرفت تا بلکه جنس خود را بفروشد.»
سید ضیاء در سال ۱۳۰۵ طی تماسی از طریق سفارت افغانستان در سوئیس خواستار عزیمت به کابل شد. اما دولت افغانستان در پی مشورت با دولت ایران، از صدور روادید برای سید ضیاء امتناع ورزید.
سیدضیاء در سال ۱۳۱۰ به دعوت حاج الأمین الحسینی مفتی اعظم فلسطین به آن سرزمین رفت و پس از یک رفت و برگشت به سوئیس در سال ۱۳۱۴ قطعه زمینی را در دره «بیت حون» در نزدیک غزه خرید و به تدریج با فروش اموال و اثاثیهاش در تهران به آبادی قطعه زمین خود در غزه پرداخت. او طی ۸ سال که تا ۱۳۲۲ در فلسطین باقی ماند، ظاهراً به کار کشاورزی مشغول بود. اما شایع است که به خواست انگلیس و برای بسط قدرت یهودیان صهیونیست در آنجا اراضی مسلمانان فلسطینی را خریداری میکرد و به یهودیان و آژانسهای صهیونیستی میفروخت.
سالهای دهه ۱۳۲۰، سالهای تشدید مهاجرت یهودیان از سراسر جهان به فلسطین از یک سو و اقتدار آژانسهای ثروت صهیونیستی از جانب دیگر بود. در این سالها و بخصوص در خلال جنگ جهانی دوم که سیدضیاء نیز در فلسطین بود، این جریان تشدید فوقالعادهای یافت. مع الوصف در میان اسناد موجود و آثار مورخین هیچ مدرکی که سیدضیاء موضعی علیه جنایات رژیم صهیونیستی اتخاذ کرده باشد وجود ندارد. برعکس، چنین به نظر میرسد که سیدضیاء از توسعه روابط سیاسی رژیم پهلوی با اسرائیل استقبال میکرده است.
سید ضیاء و سیاست در دوران پهلوی دوم
در پی سقوط رضا شاه پهلوی از قدرت، سیدضیاء در هفتم مهر ۱۳۲۲ پس از ۲۲ سال دوری از کشور به ایران بازگشت و دور جدید فعالیت سیاسی خود را این بار از کرسی مجلس شورای ملی و به عنوان نماینده مردم یزد در مجلس چهاردهم آغاز کرد.
او در مقطع نمایندگی مجلس اقدام به چاپ نشریه «کاروان» و بعد روزنامه «رعد ایران» کرد که سیاست آن شدیداً بر ضد اتحاد جماهیر شوروی و حزب توده بود. تأسیس «حزب وطن» و سپس حزب «اراده ملی» در بهمن ۱۳۲۳ از دیگر اقدامات او بود. ارگان حزب اراده ملی نیز روزنامه «رعد امروز» بود که در سال ۱۳۲۴ جای خود را به نشریه روستا داد. روزنامه «اراده فارس» در شیراز نیز زیر نظر حزب اراده ملی منتشر میشد. تشکیل «اتحاد جراید ملی» واپسین اقدام سید ضیاء بود که شامل روزنامههایی، چون وظیفه، کاروان، کانون، حور، کشور و اقدام، بودند.
سیدضیاء برای ورود به مجلس جهاردهم از حمایت علی سهیلی نخست وزیر و سیدمحمد تدین وزیر کشور وقت برخوردار بود. او، چون پدرش نمایندگی مردم یزد را در مجلس شورای ملی برعهده داشت، در مجلس موقع طرح اعتبارنامهاش با مخالفت دکتر محمد مصدق نماینده مردم تهران و فراکسیون پارلمانب حزب توده (دکتر رادمنش، دکتر کریم کشاورز، ایرج اسکندری و مهنوش فریور) قرار گرفت. اعتبارنامه سیدضیاء علیرغم مخالفت شدید طیفی از نمایندگان مجلس با ۵۷ رأی موافق از مجموع ۸۶ رأی نمایندگان به تصویب رسید و حتی در مجلس به عنوان لیدر فراکسیون اکثریت نیز شناخته شد.
سیدضیاء پیش از تشکیل احزاب وطن و اراده ملی، در آذر ۱۳۲۲ اتحاد جراید ملی را به وجود آورد که شامل روزنامههای وظیفه، کاروان، کانون، حور و کشور بود. روزنامههای اقدام (به مدیریت عباس خلیلی و سردبیری احمد دهقان)، کوشش (متعلق به سیدمحمد باقر حجازی) و نسیم شمال (بجز نسیم شمال اشرفالدین حسینی) متمایل به سیدضیاء بودند. در همین سال (۱۳۲۲)، سیدضیاء روزنامه رعد امروز را که در واقع تجدید حیات روزنامه رعد پس از دو دهه بود، با امتیاز و مدیریت مظفر فیروز به راه انداخت. از سال ۱۳۲۴ نشریه «روستا» (به صاحب امتیازی مصطفی شاه علائی و سردبیری نصرتالله معینیان) به جای رعد امروز به عنوان ارگان حزب اراده ملی منتشر شد.
بازداشت سید ضیاء پس از پایان دوره چهاردهم مجلس در اسفند ۱۳۲۴ به بهانههای «اقدام علیه امنیت عمومی کشور» و «حیف و میل اعانات مربوط به زلزله زدگان گرگان» به موجب ماده ۵ حکومت نظامی توسط قوام السلطنه که به تازگی از روسیه بازگشته بود، موقتاً او را از صحنه سیاسی کشور خارج ساخت.
سید ضیاء همچنین به دنبال ترور نخستوزیر «رزم آرا» توسط «خلیل طهماسبی» در ۱۶ اسفند ۱۳۲۹، با جلب نظر محمد رضا شاه پهلوی و انگلستان زمینه را برای نخستوزیری خود فراهم میدید. با اسدالله علم و شخص شاه ملاقات کرد و پس از مشورت با آنان با «پایمن» مستشار سفارت انگلیس تماس گرفت و رئوس برنامههای خود درباره نخست وزیریش را جهت اطلاع دولت بریتانیا دراختیار او قرار داد. اما پیش از این دربار در ملاقات با سفیر انگلیس ، درباره چگونگی تشکیل دولت آینده و برنامههای خود با او به توافق رسیده بود.
دولت بعد هم به مصدق رسید و بازهم سید ضیاء نخست وزیر نشد. این ماجرا برای سید به قدری گران آمد که به تمامی با مصدق و یارانش به مخالفت پرداخت و تا سالها این ماجرا را فراموش نکرد. به گفتهٔ ابراهیم یزدی در کتاب خاطراتش (شصت سال صبوری و شکوری)، خلیل طهماسبی مدعی بود که «عبدالحسین واحدی» برای ترور دکتر فاطمی مبلغ ۷ یا ۸هزار تومان از سید ضیاالدین طباطبایی دریافت کرده بود.
در سالهای بعد سیدضیاء در اردیبهشت سال ۱۳۴۰ که اصلاحات ارضی در ایران پیش برده میشد، نیز تلاشهای فراوانی برای ساقط کردن دکتر «علی امینی» به عمل آورد که به موفقیتی دست نیافت. برای رسیدن به این هدف حتی توانسته بود با طرفداران دکتر مصدق که از دوره رضاخان با او دشمن بودهاند همپیمان شود. در این همپیمانی حتی حزب توده و جبهه ملی نیز شرکت داشتند.
سیدضیاء الدین طباطبائی در همان دوره به روستای سعادتآباد در شمال غرب تهران مهاجرت کرد. املاک بسیاری که در این منطقه خرید بود را سازمان داد و مشعول به باغداری و دامداری شد. به تصریح محلیها و بعدتر اهل فن در آنجا کاری بزرگ و ماندگار را آغاز کرد و به انجام رساند. باغداری و آبیاری به روشهای جدید، دامپروری گسترده با تکنیکهای جدید و به طور کلی سامان دادن نظام باغداری و دامداری در سراسر منطقه از جمله کارهای سید در زمان اقامتش در آبادی سعادتآباد تهران است.
سیدضیاء در سال ۱۳۲۷ خورشیدی روستای مخروبهای را که بدون سکنه مانده بود از ارباب منطقه خرید بود. این روستا در شمال غربی تهران قرار داشت و زمینهای آن ریگزار شده بوده. در شروع کار با استخدام آشنایان یزدی و کشاورزان که همه سید بودند این ده را «ساداتآباد» نامگذاری میکند که گندم کاری، یونجه کاری و پرورش خرگوش از نوع آنغوره انجام میدادند. او از طریق فروش گوشت خرگوش به مغازههای چهارراه استانبول و فروش پوست خرگوش و پشم آن برای تولید کلاه و پالتو به بازرگانان و به دست آوردن پول از این راه هرچه خرابه بوده را آباد میکند و به آب میرساند.
همراهی نمودن کارگران و رهبری سید به منطقه آبادانی بخشید و با اضافه شدن کارگران غیر سید و تلفظ آسانتر سادات، منطقه به سعادت آباد تبدیل شد. صدرالدین الهی مینویسد: «سید ضیاء پس از ورود دوباره به ایران به کشاورزی در سطح گستردهای دست زد. بسیاری از زمینهای بایر در قزوین را آباد کرد. علاقه خاصی به تولید صنعتی کشاورزی و دامداری داشت. یونجه یکی از عمده محصولات مجتمعهای کشاورزی سیدضیا بود و در میهمانیهای خود از میهمانان با کوکوی یونجه به همراه نوشیدنی آبیونجه پذیرایی میکرد.
زندگی شخصی سید ضیاء
به گزارش رویداد۲۴ سید ضیاءالدین طباطبایی در طول عمر خود سه بار ازدواج کرد از ازدواج سوم خود سه فرزند داشت. او در سومین ازدواج خویش با یک دختر روستایی وصلت کرد. صدیقه، مهدی و احمد نام فرزندان وی از سومین ازدواجش بود. فرزند چهارم وی نیز ۴۰ روز پس از مرگ سید به دنیا آمد. سیدضیاء در روز ششم شهریور سال ۱۳۴۸ در سن ۸۱ سالگی بر اثر سکته قلبی درگذشت، جسدش را در مقبره ناصرالدین شاه قاجار در شهرری به خاک سپردند.
اگر مردم و پیشگامان مشروطه، خواهان سلطنتی مشروطه بودند، میراث سید بازگرداندن سلطنت مطلقه بود. اگر مشروطه در پی حکومت قانون و برقراری عدالتخوانه بوده، میراث سید برچیده شدن دوباره قانون و از میان رفتن احتمال وقوع آن بود. میراث سید چنان فاصهای با آرمانهای مشروطه را پیریخت که پیگیری آن از راه اصلاحات و فعالیت علنی و جدال سیاسی را ناممکن کرد تا در فاصلهای کوتاه راهحل انقلابی دوباره را در دل جامعه و پیشروان آن زنده کند. میراث سید چیزی نبود جز به تعویق انداختن دوباره خواستی تاریخی برای آزادی و برابری.
منابع
سید ضیا عامل کودتا، «گفتهها و ناگفتههای تاریخ معاصر ایران از زبان سیدضیاالدین طباطبایی»/ دکتر صدرالدین الهی/ نشر ثالث
زندگانی سیاسی اجتماعی سیدضیاءالدین طباطبائی/ محمدرضا تبریزی شیرازی/ شرکت سهامی انتشار
سیدضیاءالدین طباطبائی و فلسطین/ رضا آذری شهرضائی/ نشر شیرازه
از سید ضیاء تا بازرگان/ ناصر نجمی/ نشر بی جا
شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران/ باقر عاقلی/ انتشارات گفتار
تاریخ انقلاب مشروطیت/ انتشارات علمی
استقرار دیکتاتوری رضاخان/ ا.س. ملیکف/ ترجمه سیروس ایزدی/ انتشارات سهامی کتابهای جیبی
ظهور و سقوط سلطنت پهلوی/ مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی/ باقر عاقلی
رضاشاه از تولد تا سلطنت/ رضا نیازمندی/ انتشارات حکایت قلم نوین
ایران در جنگ بزرگ/ مورخ الدوله (احمدعلی) سپهر
منبع: رویداد24
کلیدواژه: رویداد24 کودتای سوم اسفند رضا شاه پهلوی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.rouydad24.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «رویداد24» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۱۳۳۲۷۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
سرگذشت غمانگیز نخستین زن بازیگر سینمای ایران
دهم اردیبهشتماه سالروز درگذشت بازیگری است که نه تنها به عنوان نخستین هنرپیشه زن ایرانی شناخته میشود بلکه از منظری دیگر او را اولین قربانی در ناتوانیِ بومی کردنِ تفکر مدرن در سینمای ایران میدانند. صدیقه (روحانگیز) سامینژاد بازیگر فیلم «دختر لر» پس از نقشآفرینی در نخستین فیلم خود آنقدر سختی دید که هرگز حاضر به تکرار این تجربه نشد.
نام روحانگیز سامینژاد که متولد سال ۱۲۹۵ در کرمان بود، با بازی در نقش «گلنار» در فیلم «دختر لُر» برای همیشه در تاریخ سینمای ایران باقی مانده است. «دختر لر» نخستین اثر ناطق سینمای ایران است و در سال ۱۳۱۲ توسط خانبهادر اردشیر ایرانی و عبدالحسین سپنتا ساخته شد.
با پخش «دختر لر» در سینماها که با استقبال فراوانی هم روبرو شد، سامینژاد به شهرت رسید، اما بعد سرنوشت بسیار تلخی پیدا کرد.
فریدون جیرانی سال ۱۳۸۹ در دورانی که پخش یک مصاحبه با فریماه فرجامی بعد از سالها بیخبری و با تصاویری تکاندهنده از این ستاره سالهای دور سینما واکنشهای تندی را به دنبال داشت، در مطلبی بیان کرد: زندگی بازیگران در سینمای ایران تلخ است و این فقط مربوط به سالهای پس از انقلاب نیست. از ابتدای ورود سینما به ایران این سرگذشت تلخ تکرار شده است. ۱۳ اردیبهشت سال ۱۳۷۶ یک روز صبح به دفتر مجله سینما زنگ زدند و گفتند روحانگیز سامینژاد مُرده است. من تا آن روز فکر میکردم روحانگیز سامینژاد باید سالها پیش مرده باشد.
به خانه خواهرش عالیه زند تبریزی زنگ زدم و دیدم خبر درست است. رفتم خانه عالیه زند تبریزی و فهمیدم سامینژاد بعدازظهر چهارشنبه ۱۰ اردیبهشت ۷۶ در سن ۸۶ سالگی در تنهایی مرده و روز پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت در قطعه ۳۴ ردیف ۴۴ شماره ۴۶ در جایی گمنامی خاک شده است. رختخواب سامینژاد وسط خانه بود. تنها میراث این اولین بازیگر سینما یک کیسه نایلونی بود و داخل آن یک بسته سیگار، یک شناسنامه و بروشور تانشده «دختر لر».
این کارگردان سینما همچنین گفته بود: من قبل از دیدن این میراث، تصویر سامینژاد را در فیلم تهامینژاد دیده بودم که گریه میکرد و دیگر هیچ. «ایران قادری» که یک روز سرشناسترین بازیگر تماشاخانه تهران بود، چه شد؟ چگونه مُرد؟ چه کسی خبر داشت؟ و خیلیهای دیگر. ریشه سرگذشت تلخ بازیگران در سینمای ایران را باید در جامعهای جستجو کرد که نتوانسته است تفکر مدرن را بومی کند و در خود حل نماید. متاسفانه اولین قربانیان این ناتوانی بازیگران زن سینما بودند.
عباس بهارلو – مورخ و پژوهشگر سینما – در سال ۱۳۸۱ مطلبی درباره این بازیگر نوشته بود که در بخشهایی از آن آمده است: وقتی در سال ۱۳۱۲ فیلمِ «دختر لر» ساخته مشترک خانبهادر اردشیر ایرانی و عبدالحسین سپنتا، که صدیقه سامینژاد در آن نقش «گلنار» را بازی میکرد، در تهران نمایش داده شد، در میان مردمی که برای بار نخست سیمای یک زن ایرانی را بر پرده سینما دیده بودند واکنشهای ناگواری برانگیخت، که بهدرستی روشن نیست ــ و احتمالاً هیچگاه نیز معلوم نخواهد شد ــ که آیا خانم صدیقه سامینژاد تصوری از آن واکنشها در ذهن داشته است یا خیر، و آیا اگر میداشت حاضر به ایفای نقش در آن فیلم میشد؟
گفته میشود که در آن مقطع آوانس اوگانیانس نیز کوششهایی را در زمینه ساخت فیلم انجام میداد و در اینباره بهارلو ادامه داده است: بهموازات فعالیتهای سختکوشانه اوگانیانس در ایران، عبدالحسین سپنتا و خانبهادر اردشیر ایرانی نیز برای ساختن نخستین فیلم مشترک در هندوستان در جستوجوی بازیگر زنی بودند که زبان فارسی بداند و نقش «گلنار» را در فیلم «دختر لر» بازی کند. تا قبل از دوره پهلویِ اول بازی زنانِ مسلمان در نمایشها و تعزیهها ممنوع بود و بازیگران زنی که در این سالها در فیلمهای اوگانیانس و مرادی ایفای نقش میکردند مانند مادام سیرانوش، لیدا ماطاوسیان، ژاسمین ژوزف، زما اوگانیانس و آسیا قسطانیان (کوستانیان) از بانوان ارمنی بودند که اکثر آنها از صحنه تئاتر به سینما آمده بودند، بههمین دلیل موانع کمتری بر سرِ راه خود داشتند.
سپنتا موفق شد صدیقه (روحانگیز) سامینژاد، همسر یکی از کارکنان کمپانی امپریال فیلم بمبئی، را که از سیزده سالگی از کرمان به هندوستان رفته بود مجاب کند و با این توضیح که نام او بهعنوان نخستین بازیگر زن در تاریخ سینمای ایران ثبت خواهد شد ــ که شد ــ موافقت او و شوهرش، دماوندی، را برای بازی در فیلمش جلب کند. بدین ترتیب گروه هندی ـ ایرانی عبدالحسین سپنتا و اردشیر ایرانی کار خود را در هندوستان آغاز کرد. «دختر لر» نخستین بار در سیام آبان ۱۳۱۲ در دو سینمای مایاک (دیدهبان) و سپه بر پرده آمد، و نمایش آن، سال بعد از دوم مردادماه ۱۳۱۳ در سینما مایاک تکرار شد، و پس از یک ماه از چهارم آذر نمایش آن در سینما سپه به مدت پنجاه روز ادامه یافت.
سپس با یک دو هفته وقفه در همینسینما از نو بر پرده رفت. استقبال از فیلم بسیار پُرشور بود و حتی «مادر بزرگهای خیلی پیر» هم رفتند تا سرگذشت «دختر لر» را بهچشم ببینند. ایفای نقش گلنار در «دختر لر» موجب شد که صدیقه سامینژاد چنان انگشتنما و زبانزد خاص و عام شود که هم با دشنام روبرو شد و هم با تشویق برخی مردم در شهرهای مختلف.
سامینژاد در سال ۱۳۴۹ یعنی ۳۷ سال پس از نمایش «دختر لر»، در مستندی از محمد تهامینژاد با نام «سینمای ایران از مشروطیت تا سپنتا» حضور یافت و به روایت زندگی دشوار و پر از رنج خود پرداخت.
از تهامینژاد نقل شده است: اغلب بهطور کنترلنشدهای میخندید و در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود به من گفت که هنگام اقامت در هند ایرانیهای متعصب او را مورد ضربوشتم قرارمیدادند و حتی بطری بهطرفش پرتاب میکردند. بهطوریکه همواره مجبور بود همراه با محافظ از استودیو امپریال فیلم خارج شود.
درباره این چهره مستند دیگری با نام «روحانگیز سامینژاد» به کارگردانی مجید فدایی نیز ساخته شده که در ارتباط با زندگی نخستین بازیگر زن سینمای ایران و ایفاگر نقش «دختر لر» است.
سامینژاد در حالی در ۸۰ سالگی از دنیا رفت که خاطرات زیادی از دورانی که «دختر لر» ساخته شد و حواشی پیرامون آن بازگو نشد. فریدون جیرانی که مطالعات زیادی درباره تاریخ سینما دارد، با بیان اینکه چنین اتفاقی فقط مختص نخستین بازیگران سینما نبوده، در مصاحبهای با ایسنا گفته بود: بسیاری از بازیگران سینما، حرف و تاریخ سینما را با خود به زیر خاک بردند. من بارها به آنها گفته بودم که اجازه بدهید این اطلاعات به نسلهای دیگر انتقال داده شود، اما بسیاری از آنها به این موضوع توجه نکردند.
قدیمیهای معروف، بریدهاند و سعی میکنند که صحبت نکنند، چون معتقدند سالها به آنها بیلطفی شده است و دل پرگلایهای دارند. مثل ناصر ملک مطیعی که من یک بار از او دعوت کردم تا به خانه سینما بیاید و درباره «چهارراه حوادث» (فیلمی به کارگردانی ساموئل خاچیکیان) صحبت کند و هرچه اصرار کردم موافقت نکرد. فردین هم دق کرد، در حالی که میتوانست بازی کند.
در یکی از برنامههای تلویزیونی هفت، بعد از سالها آقای افخمی گفت که اگر به تاریخ سینما مراجعه کنید میبینید که بعد از فیلم «گنج قارون» تعداد سینماهای تهران افزایش پیدا کرده است بنابراین نمیتوان نقش فردین را در تاریخ سینمای ایران انکار کرد، اما سالها تلاش شد که این نقش را انکار و حذف کنیم، اما نتوانستیم. برای همین بعد از فوت او تشییع جنازه باشکوهی شکل گرفت. او میتوانست بازی کند، چرا بازی نکرد؟ اگر بازی میکرد چه اتفاقی میافتاد؟ در سینمای سی سال اخیر که علی بیغمی وجود نداشت، میتوانست نقش یک پدر را بازی بکند.
منبع: روزیاتو
tags # بازیگر سینما ، سینما سایر اخبار اسرار تکامل آلت جنسی؛ رابطه جنسی انسانهای اولیه مثل گوریلها بود؟ (تصاویر) «زو»؛ گاو عقیم و غولپیکری که توسط انسانها به وجود آمد! (تصاویر) عجیب و باورنکردنی؛ اجساد در این شهر خود به خود مومیایی میشوند (تصاویر) کشف پرنده عجیبی که سمت راست بدنش نر است و سمت چپش ماده!